به گزارش راه شلمچه، شاید در نظر نسل امروز و آنانی که دیروز و حدود 40 سال قبل را به خاطر ندارند، رذیلانه و خبیثانهترین خیانت و جنایت در حق مردم ایران و انقلابشان وقتی بود که در روزهای تجاوز نظامی رژیم صهیونیستی به کشورمان، گروهی از آنهائی که فقط نام ایرانی را یدک میکشند، علاوهبر شناسایی و دادن گرای هموطنان و همشهریان و همسایگان و حتی خویشانشان به ارتش دشمن، حتی خود اقدام به ساخت و تولید و پرواز پهپاد و ریزپرندههای موشکانداز و بمبافکن و هدفگیری کودکان و زنان و مردان و دانشمندان و سربازان این آب و خاک نمودند.
آنچه که نتوان مشابهاش را با این پردهدری، در تاریخ معاصر ایران جست وجو کرد و یافت. حتی پستتر از خیانت شبه روشنفکران در طول تاریخ این ملک که هربار با دشمنان ایران ساختند و گنجینههای این ملک را به حراج گذاردند؛
از برباد دادن بخشهایی از خاک این سرزمین پس از قراردادهای خفتبار ترکمانچای و گلستان، تا واگذار کردن همه منابع زیرزمینی و رو زمینی ایران طی قرارداد ذلت بار دیگری به نام رویتر و بعد رژی، تا به فنا دادن نهضت عدالتخانه با کشاندن آن به درون سفارت انگلیس و بیرون آوردن مشروطه از دیگهای پلوی آن سفارت، تا همراهی با اشغالگران ایران در جریان جنگ اول جهانی و زمینه چینی قحطی بزرگ و نابودی حدود نیمی از نفوس این مملکت، تا همراهی با روی کار آوردن قزاق بیسوادی که کشور را به قول کاردار سفارت فرانسه در تهران به فلاکت کشانید و به امر انگلیس 3 بخش از خاک ایران از جمله بخشی از سیستان و همچنین کوههای آرارات و اروند رود را بخشید و تا 37 سال پا رکابی پهلوی دوم که ایران و منابعش را دو دستی تقدیم آمریکا و اسرائیل نمود و تا....
اما در تمام آن دوران و طی همه آن خیانتها و رذالتها، هیچ گاه با این صراحت به اعمال سیاه خود، اذعان نمیکردند. حتی بعضا پردهپوشی نموده و ظاهرسازی کرده و خود را مخالف رویه استعمار و استبداد جلوه میدادند! مثلا تمامقد در خدمت رضاخان بودند اما برخی اوقات نقد و اعتراضی هم داشتند تا خویش را به اصطلاح وجیهالمله نمایند یا نوکری محمدرضا را میکردند ولی خود را در صف مخالفان او نیز جا میزدند تا نکند وقتی ورق برگشت، دمار از روزگارشان درآید!
بر این باور بودند که کار تمام است
اما این بار انگار که دیگر هیچ کدام از آن صحنهسازیها و ظاهرنماییها، به کارشان نمیآمد و بیشرم و گستاخ، علنا و رسما خود را مزدور کثیفترین و وحشیترین پدیده تاریخ بشریت نشان داده و به آن افتخار هم کردند! گویی واقعا در اذهان پوک و بیمارشان، کار را تمام شده میدیدند! و مدام تکرار میکردند که ایران در ضعیفترین موقعیت تاریخ خود قرار دارد!
دقیقا مانند 37 سال پیش که قطعنامه 598 مبنی بر آتشبس میان ایران و عراق از سوی ایران پذیرفته شد و مثل امروز این شبهه در اذهان بیمار مزدوران وطنفروش و نوکران بیگانه به وجود آمد که گویا ایران در ضعیفترین موقعیت خود قرار گرفته و بایستی به آن هجوم آورد!
طرفه آنکه در آن زمان هم گروهی از خبیثترین خائنین به وطن بعد از مدتها مزدوری صدام عفلقی که حدود 8 سال این سرزمین و مردان و زنان و کودکان و حرث و نسلش را به خاک و خون کشید، سرانجام با سلاحها و پشتیبانی ارتش صدام از غرب کشور، به خاک ایران تجاوز کرده و مردم شهر و روستاهای مسیرشان را قتل عام نمودند.
كمتر از یك ماه قبل از این عملیات، «مروین دایملی»، نماینده كنگره آمریكا در روز 27 ژوئن 1988میلادی/ 6 تیر 1367 در تظاهراتی كه منافقین در واشنگتن برپا نموده بودند، طی سخنانی كه از یك شبكه تلویزیونی آمریكا پخش میشد، اظهار داشت:
«... نباید دست از تلاش كشید، مطمئن باشید كه با كمی صبر و تلاش بیشتر بهزودی از مهران به تهران رژه خواهید رفت...»
فجیعترین جنایات را انجام دادند
ستون نظامی گروهک تروریستی مجاهدین خلق تحت عنوان ارتش آزادیبخش در ساعت ۱۵:۳۰ روز دوشنبه سوم مردادماه سال 1367 با حمایت کامل صدام و با عبور از مرز در محور سرپلذهاب، حمله خود را از گردنه پاتاق به سوی کرند آغاز کردند. در همین حال ارتش صدام با توپ، این گردنه را هدف قرار داده و از طرف دیگر هواپیماهای رژیم بعث، منطقه شمال گردنه موسوم به «ریجاب» و چند روستای پرجمعیت آن حوالی را بمباران شیمیایی کردند که عده زیادی شهید و مصدوم برجای گذاشت.
این در شرایطی بود که ارتش صدام توافقات قطعنامه 598 را زیر پا گذاشته و در منطقه خرمشهر حملات جدیدی را آغاز نمود که نیروهای ایرانی را به جبهه جنوبی بکشاند و از جبهه غرب که قرار بود منافقین وارد کشور شوند، غافل کند.
با پیشروی منافقین به سمت اسلامآباد، این شهر به اشغال آنان درآمد. آنگاه تا گردنه حسنآباد در شرق اسلامآباد پیشروی ادامه یافت تا برای تجدید سازمان در آنجا مستقر شده و منتظر شکست مقاومت نیروهای ایرانی در تنگه «چهار زبر» باشند و پس از آن، به سوی کرمانشاه پیشروی کنند.
صدام و منافقین در واقع اساس تجاوز به خاک ایران و کشتار مردم بیگناه (که براساس آمار بنیاد هابیلیان، حدود 1100 نفر از مردم بیدفاع در تهاجم منافقین به ایران، به شهادت رسیدند) را بر روی دو نیرو قرار داده بود: اول؛ ارتش صدام و دوم؛ نیروهای داخل زندان. چنان که سرکرده منافقین در سخنرانی شب عملیات گفت:
«... از پایگاه نوژه هم ترسی نداشته باشید؛ هر سه ساعت به سه ساعت دستور میدهم هواپیماهای عراقی بیایند و آنجا را بمباران کنند. پایگاه هوائی تبریز را هم با هواپیما (از ارتش صدام) هر سه ساعت به سه ساعت مورد هدف قرار خواهیم داد... علاوهبر آن، ضد هوائی و موشک سام 7 (اهدائی صدام) هم که داریم... هوانیروز عراق تا سرپل ذهاب به همراه ستونها خواهد بود. از نظر هوائی ناراحت نباشید چون هواپیماهای عراقی پشتیبان ما هستند و تمام ماشینها به صورت ستون حرکت میکنند...
در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد.. درب زندانها که باز شود آنها هم با ما هستند و با ما همراهی خواهند کرد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند...»
پس از ورود نیروهای منافقین به کرند و اسلامآباد، درگیری تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شماری از نیروهای مردمی و سپاه با آنان درگیر شدند، اما تلاش آنها به دلیل نداشتن آمادگی بیثمر بود و شهر به اشغال درآمد. منافقین در اسلام آباد به کسی رحم نکردند و هر فردی که ته چهره بسیجی داشت را به رگبار گلوله بستند. حتی در بیمارستان امام خمینی اسلام آباد و در فجیعترین جنایت، مجروحان را از روی تخت به محوطه بیمارستان برده و همه آنها را به رگبار گلوله بستند.
سلاحها و ادوات نظامی ارتش به اصطلاح آزادیبخش عمدا از روی جاده حرکت میکردند تا اتومبیلهای مردم را کنار زده و آنها را دچار هراس نمایند. نیروهای منافقین همچون نیروهای داعش ایجاد رعب و وحشت میکردند. سرکرده منافقین به نیروها اعلام کرده بود که اسیر نمیگیریم، به همین دلیل تمام اسیرها را تیرباران کردند و کشتند. مزرعهها را آتش زدند و حیوانات را هم کشتند تا همان فضای رعب و وحشت را ایجاد نمایند.
طلوع عملیات مرصاد
اما با طلوع خورشید چهارشنبه پنجم مرداد 1367 عملیات «مرصاد» به فرماندهی سپهبدشهید صیاد شیرازی با رمز مبارک یا علیابنابی طالب(علیهالسلام) در منطقه اسلامآباد و کرند، در غرب استان کرمانشاه آغاز شد. این در شرایطی بود که شهید صیاد شیرازی هیچ مسئولیت فرماندهی هم در ارتش نداشت و تنها نماینده حضرت امام (رحمهاللهعلیه) در شورای عالی دفاع بود و در آن لحظات سرنوشتساز، با حکم اضطراری معاون ستاد کل نیروهای مسلح، یکه و تنها به همراه چند بالگرد کبری به تنگه چهارزبر استان کرمانشاه رفت تا مقابل پیشروی ستونهای نظامی منافقین را بگیرد. که اگر آنها کرمانشاه را اشغال میکردند، کار خیلی دشوار میشد.
شهید صیاد شیرازی خود آن عملیات دشوار را در خاطراتش چنین روایت نموده است:
«... من کلاه گوشی داشتم. میتوانستم صحبت کنم. به خلبان گفتم: اینها را میبینید؟ اینها دشمنند، بروید شروع کنید به زدن تا بقیه هم برسند. خلبانهای دو تا (بالگرد) کبری رفتند به طرف ستون، دیدم هردویشان برگشتند. من یکدفعه داد و بیدادم بلند شد، گفتم: چرا برگشتید؟ گفتند: بابا! ما رفتیم جلو، دیدیم اینها هم خودیاند.
چیچی بزنیم اینها را؟!
... حالا کار خدا را ببینید! منافقین سرلوله توپ را به طرف ما نشانه گرفتند... گلوله 50 متری ما که به زمین خورد، گفتم: دیدی خودیها را؟ اینها (خلبانها) بچه کرمانشاه بودند، با لهجه کرمانشاهی گفتند: به علی قسم، الان حسابش را میرسیم. سوار بالگرد شدند و رفتند. جاتون خالی. اولین راکتی که زد، کار خدا بود، اولین راکت خورد به ماشین مهماتشان...»
نیروهای سپاه و ارتش و بسیج مردمی باز هم به سوی میادین نبرد سرازیر شدند، گویی در سالهای ابتدائی دفاع مقدس به سر میبردیم، انگار نه انگار که هشت سال جنگ را پشتسر گذاشته بودند، همه باانگیزه و تازهنفس به منطقه عملیاتی مرصاد رسیده بودند و سرانجام روز 6 مرداد و پس از دو روز درگیری عده بسیاری از نیروهای منافقین که در محاصره گرفتار شده بودند، به هلاکت رسیده و بقیه پا به فرار گذاشته یا در روستاهای اطراف مخفی شده که با اقدامات بعدی، تمامی آنها دستگیر و به مقامات قانونی تحویل داده شدند.
وحدت و یکپارچگی مردم از طبقات مختلف در طی جنگ تحمیلی 12 روزه که دشمن صهیونی و اربابش را وادار به تسلیم کرد، یادآور عملیات مرصاد و همراهی همه اقشار مردم در آن روزها با رزمندگان جبههها بود. با این تفاوت که این بار حتی زندانیان نیز با دشمن همراهی نکردند.
منبع؛ دفتر پژوهشهای مؤسسه کیهان